آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
تسلیت قلب صبورم...
بنویسید بعد مرگم روی سنگ * با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ اینکه اینجا خفته در این گور سرد * بودنش را هیچ کس باور نکرد
فکر میکرم در قلب تو محکومم به حبس ابد... به یک باره جا خوردم... وقتی زندان بان به سرم فریاد زد: هی ... تو آزادی!! ....و صدای گامهای غریبه ای کهه به سلول من می امد...
ته سیگارهایم،پوکه های خاطرات است... که شلیک میکنم وسط مغزم...میکشد مرا... تا شاید تورا فراری دهد از ذهنم... خطا زدم همه را... پاکت بعدی ، خشابی دیگر
رفته ای؟؟؟ بعضی ها بهش میگن قسمت... اما من تازگییها بهش میگم به درک.
خدایا از تو چه پنهان کسی را هم قدِ تو دوست دارم . . ..
آرزوی خیلی ها بودم ! اما اسیر قدرنشناسی “یک” نفر شدم .
چقدر جالبه!تو لحظه هایی که داغونی فقط یه نفر میتونه آرومت کنه، اونم کسیه که داغونت کرده!
از این آمد و رفت های تکراری دلم گرفته ، یا نیا ، یا نرو ! نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 17:14 :: نويسنده : علی محمدی آبیز
![]() ![]() |